خلاصه داستان: گولیزار با سوزان در یک محله فقیر ازمیر زندگی می کند. موسیقی برای او بسیار مهم است و یکی از بزرگترین رویاهای او این است که خواننده خوبی باشید. سوزان در غرفه سریف کار می کند اما چشمان سریف در گلیزر است. او می خواهد سوزان را به برین ...
خلاصه داستان: Adityaraj Singh ، یک NRI آرزو می کند که یک هتلدار مورد نظر باشد اما توسط خانواده وی کاهش می یابد. وقتی او با جینی گاروال ، یک سرآشپز حومه شهر ملاقات می کند ، همه چیز جالب می شود.
خلاصه داستان: عشق بین جهان و هانجر در کمترین زمان ممکن شروع خواهد شد، اما هانجر از دردسر رهایی نخواهد یافت. بهیزا همه تلاش خود را برای متوقف کردن هانجر خواهد کرد، اما هانجر را از نگاه جهان متوقف کردن برای او به ذهن نخواهد آمد و از بدترین کارها برای رسیدن به این هدف استفاده خواهد کرد. اما به هر حال، بهیزا نمیتواند هانجر را از کنار جهان بزرگتر کند، بلکه هر تلاشی که بیشتر انجام میدهد، هانجر و جهان به یکدیگر نزدیکتر میشوند.
خلاصه داستان: اوغوز و فیروزه، وارث خانواده دمیرهانلی، با عشق انتقام جویانه فیروزه جای خود را روی پرده سینما خواهند گرفت. اورهون که عاملان را مجازات کرد، اکنون با آتش انتقام در قلب خود هدایت خواهد شد.
خلاصه داستان: آنوپاما برای تبدیل شدن به همسری وفادار، عروسی فداکار و مادری مهربان فداکاری های زیادی کرد، اما در عوض مورد بی احترامی قرار گرفت. پس از درک تلخ، او به زندگی ادامه می دهد.
خلاصه داستان: داستان این فیلم در راجستان میگذرد و بر شخصیتهای دیپیکا (آدیتی تریپاتی) و چیراگ (آکشیت سوخیجا) متمرکز است. خط داستانی رابطه عاشقانه آنها را در میان چالش های اجتماعی و خانوادگی دنبال می کند. دیپیکا که با مشکلاتی روبرو می شود...
خلاصه داستان: ایملی، دختر خوشگل روستایی جوان و باهوش، پس از اینکه در باران های شدید به دنبال پناه گرفتن در یک کلبه می گردند، مجبور می شود با یک روزنامه نگار ازدواج کند. با رسیدن به شهر متوجه می شود که شوهرش نامزد کرده است.
خلاصه داستان: داستان سریال حول محور کریم (با بازی ملیح اوزکایا) و اکرین (با بازی مروه کانسو) میچرخد. کریم معتقد است که پدر اکرین مسئول قتل پدر اوست. رابطه آنها با دشمنی آغاز میشود، اما به مرور زمان، این دو برای یافتن قاتل واقعی با یکدیگر همکاری میکنند. با هر مانعی که بر سر راهشان قرار میگیرد، پیوند آنها قویتر میشود و در نهایت، عشقی غیرممکن بینشان شکل میگیرد.
خلاصه داستان: کیویلجیم یک خانم تحصیلکرده، مدرن و رئالیست است که بعد از طلاق از شوهرش با صلابت تمام زندگیش را با دو دخترش چیمن و دوعا ادامه میدهد و آنها را با ارزشهایی که باور دارد تربیت میکند. دوعا که در رشتهی دندانپزشکی تحصیل میکند، در همان سال اول دانشگاه بخاطر حامله شدنش تصمیم به ازدواج میگیرد و باعث ناامیدی کیویلجیم میشود ولی شوک اصلی زمانی به او وارد میشود که با خانوادهی محافظهکار دامادش آشنا میشود و تفاوت فرهنگی بین خودشان را میبیند…