خلاصه داستان: داستان دیلان که از یک طرف رویاها و امیدهایش از او گرفته شده بود و از طرف دیگر باران که برای پایان دادن به دشمنی و نجات برادرش از این چرخه مجبور به ازدواج شد. با این حال، این ازدواج برای آن دو زندانی است و عمویش که به ثروت او چشم دوخته است، می خواهد دوباره دشمنی را برانگیزد. این رابطه پر از درگیری بادهای شدیدی را بین دو قلب به همراه خواهد داشت. آیا این ازدواج به یک ازدواج واقعی تبدیل می شود؟
خلاصه داستان: داستان درباره یک وکیل جوان به نام آنجلی آوستی است که سعی دارد در دنیای حقوقی موفق شود و به دیگران کمک کند. چالشهای شغلی و شخصی او در مسیر عدالتخواهی از جمله موضوعات اصلی سریال است.
خلاصه داستان: ملیکه متهم به قاتل شوهرش پس از بیست سال از زندان آزاد می شود. ملیکه که دغدغه دیگری جز پیوستن به دخترش که سال ها در حسرتش بوده نیست، نمی داند که دنیایی پر از دروغ در بیرون در انتظارش است. آنچه در انتظار ملیکه است نه تنها دروغ است، بلکه خانواده کینه توز شوهرش نیز برای انتقام لحظه شماری می کنند. در حالی که ملیکه باید در همان ابتدای زندگی جدید خود مبارزه کند، او بزرگترین نبرد خود را برای ایجاد صمیمیت با دخترش هازال خواهد داشت.
اما این اصلا آسان نیست. چون هازال دختر واقعی ملیکه نیست. هازال بلافاصله پس از فهمیدن راز بزرگ دختر ملیکه از هلیا و چنگیز وارد عمل می شود. اینگونه است که او با برین آکسوی و دخترش دورو آکسوی رودررو می شود. برین که فکر می کرد به راحتی می تواند از شر هازال خلاص شود، بسیار در اشتباه بود. برین در حالی که سعی می کند از شر هازال خلاص شود، مرتکب چنین اشتباهی می شود که ملیکه و دورو را به درون حوادث می کشاند. حالا این فقط یک مسئله زمان است که همه دروغ ها برملا شوند..
خلاصه داستان: دنیای پر زرق و برق، میدان شرکت هایی است که از بیرون خیرهکننده به نظر میرسد، در واقع عرصهای است که منیتها و جاهطلبیها با هم برخورد میکنند. آیدان، رکورددار جهانی غواصی آزاد زنان، ناگهان خود را در این دنیا و در یک خانواده جدید می یابد. ورود او، گذشته تاریک خانواده را آشکار می کند و چهره واقعی اعضای آن را آشکار می کند. آنچه در پیش می آید یک مبارزه بی رحمانه برای قدرت در درون خانواده است. آیا آیدان با هدایت ارزشها و عشقش ثابت قدم خواهد ایستاد یا فریب قدرت و ثروت او را نیز مسموم خواهد کرد؟
خلاصه داستان: خانی ظالم به اسم جلال خان وارد دهکده درخت نارون میشود و به ظلم و زور زمینهای تمام اهالی را غصب میکند ولی عثمان خان زیر بار نمیرود و در نهایت به دست جلال خان کشته میشود. از طرفی جلال خان صاحب فرزند پسری نمیشد و همسرش را تهدید کرده بود که اگر دوباره دختر بزاید هم او و هم دخترانش را خواهد کشت ولی باز تقدیر مصمم بود که موسایی در خانه فرعون رشد پیدا کند و در پی ماجراهایی پسر عثمان خان، بدون اطلاع جلال خان در خانهی او بزرگ شد…
خلاصه داستان: این سریال داستان سه زن را روایت میکند که هیچ وجه مشترکی جز کار در یک محل کار ندارند ولی بعد از این که نقشی که در زندگی مشترکشان برای خود تعریف کرده بودند را از دست میدهند، به یکدیگر تکیه میدهند و سر پا میمانند…
خلاصه داستان: داستان «دیوانیت» حول محور سه دوست دوران کودکی به نامهای جیت (با بازی ناونیت مالک)، منات (با بازی کریتیکا سینگ یاداو) و دو (با بازی ویجیندرا کومریا) میچرخد. با وجود دوستی نزدیکشان، اختلافات خانوادگی آنها را به دشمن تبدیل میکند. در بزرگسالی، منات و جیت عاشق یکدیگر میشوند که این عشق تنشهای بیشتری بین خانوادههایشان ایجاد میکند. پس از مرگ تراژیک جیت، منات مجبور به ازدواج با دو میشود و داستان به بررسی روابط پیچیده و احساسات انسانی میپردازد.
خلاصه داستان: سینان (بیرکان سوکولو) که نخبه کامپیوتر هست و به خاطر درونگرایی بیش از حد سعی در زندگی ایزوله دارد با آشنا شدن با نورا (اسرا بیلگیج) که از مدیران یکی از بزرگترین شرکت ها هست در های گذشته باز میشود با افشا شدن راز ها نورا هم با واقعیت رو به رو میشود و با هم یک ماجرای پرهیجان رو ...
خلاصه داستان: سلما که از دار دنیا فقط خواهرش لیلیم و ماشین قراضهی پدرش را داشت به هر دری میزد به بن بست میرسید تا این که ارثی به اون میرسد و به امید گرفتن این ارثیه از شهر وان به استانبول میآید ولی تنها راه گرفتن این ارثیه پیدا کردن شریکِدیگر این ارث یعنی مهران، عشق سابق وی بود. مهران و سلما در یک روز بدنیا آمدند و پیشگویی شد که بین این دو عشق بزرگی رخ خواهد داد. مهران یک روز بعد از آتشسوزی که تقصیرش را گردن سلما انداخته بودند به استانبول رفته بود و الان زندگی کاملا متفاوتی داشت…
خلاصه داستان: سریال «چه کشتیها را سوزاندم» با معادل فارسی”قدم در راه بی بازگشت” که با در هم تنیدن مسیرهای یاسمین (دنیز بایسال) و فیدان (دوریم اوزکان) آغاز میشود که هیچ وجه اشتراکی جز مادری ندارند، مخاطب را درگیر مبارزه دو زن برای بقا میکند. با حمایت یکدیگر شوهر فیدان، روتکای (برک هاکمن)، مرد تاریکی که او پشت سر گذاشت، و کمیسر ارشد توپراک (ارکان کولچاک کوستندیل) که در تلاش برای افشای کارهای کثیف روتکای است، در نقطه ای قرار خواهند گرفت که زندگی یاسمین و فیدان را به کلی تغییر خواهد داد. .